آرنیکاآرنیکا، تا این لحظه: 13 سال و 23 روز سن داره

آرنیکا گل همیشه بهارم

دومین جمله و خانه تکانی

بی یم بی یم (بریم بریم ) فکر می کردم این اولین جمله هست که می گی ولی بعد از این چیه؟ بی یم بی یم دو مین جمله است وقتی می بینی داریم حاضر می شیم می ری جوراباتو می آری می گی بی یم بی یم یعنی زودتر بریم امروز هم توی مغازه روسری ها رو تو ویترین دیدی گفتی روسری نمی دونم چه جوری این کلمه های سختو بدون غلط می گی ولی فقط یه دفع بعد هر چی ازت بپرسم جواب نمیدی  پنجشنبه که بابا خونه بود خونه تکونی رو شروع کردیم شیشه ها رو تمیز کردیم پرده ها رو شستیم و اتو کردیم لوسترها رو هم تمیز کردیم شما هم که از این هرج و مرج خوشت اومده بود کلی بازی کردی همش تو دست و پای بابایی بودی یادم پارسال موقع خونه تکون...
28 بهمن 1391

ته دیگ

چند وقتیه که عاشق ته دیگ شدی وقتی ته دیگ باشه دیگه غذا نمی خوری بخاطر همین دیشب اول غذای شما رو کشیدم با اینکه خیلی گرسنه ات بود دو سه تا قاشق بیشتر نخوردی بعد رفتم شام خودمونو کشیدم تا ته دیگ دیدی گفتی ته ..دیگ ته ..دیگ منو بابا هم خوشحال که شما کلمه جدیدی یاد گرفتی ولی وقتی چند تا تیکه ته دیگ خوردی من دوباره از پرسیدم آرنیکا این چیه ؟ و شما جواب دادی گل و من    ...
24 بهمن 1391

بیست و دو ماهگی و تولد بابا

  همزمان با تولد بابا بیست و دو ماهه شدی همسر عزیزم تولد مبارک از اینکه اینهمه برامون زحمت می کشی ازت ممنونیم انشاال..همیشه سالم و شاد باشی    آرنیکای ٢٢ ماهه ...
21 بهمن 1391

دوستای آرنیکا

این عکس چندتا از عروسکهاته که خیلی دوستشون داری وقتی هنوز یکسالت نشده بود فقط با پری دریایی بازی می کردی بعد از یکسالگی دیگه نگاهش هم نمی کنی حالا هرجا که میریم هاپو باید باشه بعد از هاپو موش و بع بعی روزی چند دفعه اینها رو می یاری می گی می می یعنی بهشون می می بده منم میگم اینا دیگه بزرگ شدن شیر نمی خورن شیر خانم گاوه رو می خورن به در می گم که دیوار بشنوه ولی تا بغلشون نکنم و الکی بهشون شیر ندم  دست بر دار نیستی از روزی هم که دایی سعید  باب اسفنجی رو برات خریده اون هم به جمع شیرخورهای خونه ما اضافه شده عاشق زمینهای بازی بچه ها هستی اینجا مرکز خرید پونکه البته اصلا از این محل بازی خوشم نیومد خیلی شلوغ بود بچه هم سن و ...
16 بهمن 1391

دندونهای سیزده چهارده پونزده شونزده

دندون دهم کاملا اومده بیرون هنوزه یازدهمی و دوازدهمی کامل بیرون نزده سیزدهم و چهاردهمی و پونزدهمی و شونزدهمی که می شن دندونهای نیش بالا و پایین تا روی لثه خودشونو بالا کشیدن خیلی بد اخلاق شدی خیلی روزی سه چهار دفعه گریه شدید می کنی و همه چی رو گاز می گیری ایشاال.. زودتر دربیان اینقدر اذیت نکنن وقتی یه ساله بودی فقط یه دندون داشتی چقدر برای هر دندونت گریه کردم حالا اینجوری دارن در میان پشت سر هم درست شکل نی نی بعبعی توی shaun the sheep بودی دقیقا همان یه دندون داشتی   آرنیکا مهمونی خونه عمه مینا در حال بازی و پرت کردن مدادها آرنیکا در 13 ماهگی و 21 ماهگ...
4 بهمن 1391

یک دو سه

  خونه مامان اینا که میری هم بازی شما مامانی میشه دیگه فقط وقتی شیر می خوای سمت من میای من هم حسابی استراحت می کنم البته حواست به من هست که یوقت جایی نرم حتی دستشویی حالا عزا گرفتم چه جوری برم آرایشگاه خلاصه توی اتاق بودم و صدات می شنیدم یه دفعه میخ شدم هفت هشت نه چه خوب می شمردی وای که دلم ضعف رفت البته شمردن و از مامانی یاد گرفتی هورا حالا هر روز برات می شمرم که یادت نره ولی دیگه به اون واضحی نشمردی ولی آهنگشو می زنی یا یکی دو تا از شماره ها رو واضح می گی منم گوشامو تیز می کنم کلی ذوق مرگ می شم ...
4 بهمن 1391

دادره بع

چند وقتی که دارم اشکال هندسی رو بهت یاد میدم توی  سی دی با نی نی 1 توی یه قسمتش دایره مربع مثلث و ستاره هست که این چند تا شکل با هم بازی می کنند خیلی این قسمت دوست داشتی ستاره رو که بلد بودی با ماه یادگرفته بودی ولی فقط می گی س س هر چقدر هم تکرار می کنم بگو ستاره فقط می گی س س دایره رو  می گی دادره مربع همان بع حالا هر جا می بینی می گی دادره دادره س س بع بع خیلی هم با دقت نگاه می کنی اون وقت من می گردم دنبالشون خیلی خوشحال می شم وقتی می بینم اینقدر با دقت نگاه می کنی دیشب تو اتاق وانیا روی تختش نشسته بودی گفتی بع بع اول فکر کردم بعبعی و می گی بعد دیدم به مربع های بالای تخت اشاره میکنی ...
4 بهمن 1391
1